دفتر نو

این دفتر را تو بنویس... به شاعر بودن چشمانت یقین دارم

دفتر نو

این دفتر را تو بنویس... به شاعر بودن چشمانت یقین دارم

باز جویم روزگار وصل خویش

سلام !

دوستای عزیزی که تو این چند وقت که نبودم منو یادتون نرفته و هر چند وقت بهم سر میزدین مرسی  

ببخشید که تو تمام این مدت با یه نوشته ی تکراری هر بار به استقبالتون میومدم   

واسه کامنتایی که گذاشتین پاسخ گذاشتم  بخونیدشون

می خوام یه حرکت تازه بکنم  

دیشب به سرم زد برگردم به وبلاگ قدیمیم  

وبلاگی که ۶ سال با هم بودیم و تو تمام این مدت حرفا و نوشته هامو پیش خودش نگه داشته 

با این شعر بر می گردم به وبلاگ قدیمیم: 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش *****باز جوید روزگار وصل خویش 

   

Wind Based World, By The Words

برقص عزیز من... تو مهمان فاصله هایی

نه عزیزم

مسواک نمی زنم

نه

نمی شویمت از دهانم

تو

تلخی شب های نسکافه ای منی

که داغ داغ سر می کشمشان

و تو دست و پا می زنی در این تلخی داغ

برقص عزیز من

تو مهمان فاصله هایی

فاصله ی میان دندان های من

و من

مسواکم را در دورترین شب شیرینمان گم کرده ام

5شنبه 14 خرداد 88 

از تمام چیز ها...

از تمام لحظه ها یک ثانیه 

از تمام کارها یک لبخند 

بس است میان آیینه ی چشمانمان 

خیره که به هم نگاه کنیم 

لحظه های خندانمان بی نهایت می شوند